۱۳۸۷/۰۶/۰۵



I'm going back to the start!

No kidding.

No exception.

It will be alright.

God knows.



۱۳۸۷/۰۵/۳۱


چند نکته در باب چند و چون زندگیم در حال حاضر:

1- یه بابایی میگفت که تو زندگیتون همه چیز رو برای خودتون تبدیل به بازی یا پروژه کوتاه مدت بکنید.هیچ موقع این کار را نکرده بودم تا چند وقت پیش اما حالا میبینم که هم با روحیه ی "چیز فراخی" من سازگار است و هم اینکه واقعا جواب میده.

2- هرکس هر چی میخواد بگه اما من با محسن نامجو حال میکنم و با دیوونگیش احساس شدید همدردی.یک هفته ای میشه که معتادش شده ام و اصلا هم کوتاه بیا نیستم!مخصوصا با این آهنگ هاش حال میکنم:ترنج،زلف بر باد(میمیرم براش)،عقاید نوکانتی(اسمشو نمیدونم،تو لیست آهنگ های من ترک شماره 18 است.دیگه بگردین خودتون پیداش کنین!).

3- امروز صبح رفتم کوه.از این الکی ها که رفتی کوه اما در واقع تو شهری.وقتی میری درکه عملا سفر درون شهری میکنی.معمولا هم به اندازه کافی آدم دری وری میبینی.دلم هوای یک کوه باحال و دور کرده.یک چیزی مثل سفری که با بچه ها رفتیم طالقان و از اون طرف از کلاردشت اومدیم پایین.خیلی خوب بود.یادش بخیر.

4- دارم دو کتاب از صادق خان هدایت تناول میکنم که به زودی قول میدم از براتون درباره شان بنویسم.اسم کتاب ها هست: اصفهان نصف جهان و وغ وغ ساهاب که دومی خیلی باحاله.به دوستان مغز خراب شدیدا و به تاکید توصیه میکنم که کتاب را مطالعه بکنند که بسی حال خواهند کرد!

زیاده سخن راندم بنابر این همینجا ماجرا را خاتمه داده و به قصد کپش(=کپیدن) به تخت میشتابم.

برچسب‌ها:


۱۳۸۷/۰۵/۲۳

تنها جمله اي كه ميتونه وضعيت من را در اين يك هفته اخير توضيح بده اينه: من گوز بودم
كه اين بدان معنا است كه مغزم نه اين پوت داشت و نه اون پوت
واقعا و عملا كل برنامه هام خوابيده بود.اما امروز دوباره تونستم با سوخت جتي كه بابام از ديار زيره اورده بود،دوباره حدود 5% از CPU م رو احيا كنم.

* منظور از سوخت جت : كرمان شيريني دارد به نام كلمپه كه براي خودش غوغاسالاريه.

۱۳۸۷/۰۵/۱۲

چندگاهي بود كه اينجا ننوشته بودم.سعيم را ميكنم كه از اين به بعد بيشتر بنويسم.چون فكر ميكنم آدم وقتي خودش و زندگي اش را مينويسد- و نه اينكه پيش خودش فكر كند-بهتر ميتواند خودش را حلاجي كند.

برچسب‌ها:


This page is powered by Blogger. Isn't yours?