۱۳۸۵/۰۵/۰۸

مرد خانه نشینی اختیار کرده است
مرد از نگاه شهوترانان میترسد
مرد دیگر تحمل خرده گرفتن های مردم راندارد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مرد دیگر راه نمیرود
.
.
.
.
.
.
.
.
آخه چند وقتی است که موقع راه رفتن تخم هایش به هم میخورند و صدا میدهند

۱۳۸۵/۰۵/۰۳

مرد آمدن صبح را با نجوای آهسته خورشید بر روی پلک هایش حس کرد
چشمانش را به آهستگی باز کرد.دو سه بار خواست از جایش بلند شود ولی حیفش آمد کمی با خورشید گپ نزند.امروز از وقتی که چشمانش را باز کرده بود مدام این جمله در ذهنش تکرار میشد : اتاق خلوت پاکی است.برای فکر چه ابعاد سادهای دارد!
مرد از جایش بلند شد ٬ هر چه که روی میزش بود را داخل کمد گذاشت و در کمد را بست٬
تابلوهای روی دیوار را برداشت ٬ خواست پوستر روی دیوار را هم بکند که ناخواسته نوشته های روی را خواند :

june 29th
i gotta get in shape now . too much sitting is ruining my body.too much abuse is going on for too long.
from now on there will be 50 pushups each morning,50 pullups.
there will be no more pills.no more bad food.no more destroyers of my body.
from now on will be total organisation.
every muscle must be tight.

با خود گفت وه که چه عالی چه آسمان قشنگی...

۱۳۸۵/۰۵/۰۲


نمیدانم که کی ؛کجا ؛ چطوری و یا حتی از کجاش در آورده
منظورم آقای کامو است ولی به هر حال به نظرم خیلی خوب گفته :

پیشاپیش من راه نرو ممکن است نتوانم از تو اطاعت کنم
پشت سر من راه نیا ممکن است رهنمای خوبی نباشم
تنها در کنار من دوست من باش.

۱۳۸۵/۰۴/۲۱

چیزم : هزاربار گفتم این هم هزارویکمین بار آشنا با دوست فرق میکنه.میفهمی؟

دکتر چیز پژوه : عزیز من چه فرقی میکنه؟حالا تو میخواهی اسمشو بگذار آشنا یا دوست

چیزم : نگاه کن کلا اگر اون در پیتها را هم حساب کنی سر جمع میشن ده یا یازده تا
و مفیدش میشه < یکی>
که من به اون یکی میگم دوست و به بقیه میگم آشنا. این رو میفهمی؟

دکتر چیز پژوه : خوب جان من این تقسیم بندی شما از نظر علم چیز شناسی اصلا درست/

چیزم : آخ احمق. . . . . . بیشعور . . . . .. نفهم. . . . . گور بابای تو و .......

زززززززززززززززیییییییییییییییییییییییییپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ

صاب چیز : برو تو دیگه . حال و حوصله غرغر ندارم

۱۳۸۵/۰۴/۱۸

NO COMMENT :(roxette)

What's the time? Seems it's already morning.
I see the sky, it's so beautiful and blue.
The tv's on but the only thing showing is a picture of you.
Oh i get up and make myself some coffee.
I try to read a bit but the story's too thin.
I thank the lord above that you're not here to see me in this shape I'm in.
Spending my time, watching the days go by.
Feeling so small, I stare at the wall,
hoping that you think of me too.
I'm spending my time.
I try to call but I don't know what to tell you.
I leave a kiss on your answering machine.
Oh help me please, is there someone who can make me wake up from this dream?
Spending my time, watching the days go by.
Feeling so small, i stare at the wall,
hoping that you are missing me too.
I'm spending my time, watching the sun go down.
I fall asleep to the sound of "tears of a clown," a prayer gone blind.
I'm spending my time.
My friends keep telling me: hey, life will go on,
Time will make sure I'll get over you.
This silly game of love - you play, you win only to lose.
گاهی اوقات برای فهمیدن معنای یک کلمه باید راهی طولانی رو طی کرد.گاهی سخت
گاهی خیلی سخت و گاهی هم آسون.
یکی از اون کلمه ها برای من کلمه DEVOTE است.که معناش در لغتنامه من اینطوری است:
GIVE ONES TIME,ENERGY,ETC TO SB/ST COMPLETELY.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?