۱۳۸۵/۱۰/۰۹




این صحنه ای از فیلم گاردن استیت است که نمیدونم چرا ولی من را یاد خودم میاندازد .
یکی از موسیقی های متنش به اسم LETS GO مال گروهی به اسم ‌FROU FROU است که اگر گیرتان اومد حتما گوش کنید ( من که خیلی باهاش حال کردم )
اعتیاد به مواد مخدر ؟
نه
اعتیاد به الکلی جات ؟
نه ( به دلایل شخصی )
اعتیاد به توهم روزانه ؟
در حال ترک
اعتیاد به موسیقی ؟
شدیدا
اعتیاد به روزنامه ؟
در صورت تعارف دست کسی را رد نمیکنم و اگر از جلوی روزنامه فروشی رد شوم با احتمال بالای ۹۰ درصد روزنامه می خرم.( البته بگویم میخریدم بهتر است چون در حال حاضر روزنامه درست و حسابی نداریم )
اعتیاد به رادیو ؟
هر روز در تاکسی و هر شب موقع خواب
اعتیاد به وبلاگ نویسی ؟
جزو معدود اعتیاد هایی است که در حال حاضر باهاش حال میکنم
اعتیاد به فیلم ؟
فیلم خوب از هر نوعش پایه ام
اعتیاد به آفتاب ؟
در سابقه ام حتی تعطیل کردن کلاس دانشگاه بخاطر نشستن در آفتاب دیده میشود
اعتیاد به چای ؟
روزی حدود ۱۰ لیوان اگر خانه باشم
اعتیاد به لوازم روشنفکرزا (( از قبیل سیگار-فندک زیپو-پالتوی ماهوتی بلند-کلاه جیگودی( یک چیزی شبیه کلاه نقاش ها است ) -پیپ و لوازم وابسته و ... ))؟
نه

اعتیاد به کتاب ؟
کتاب خوب را واقعا دوست دارم
اعتیاد به کارتون ؟
شدید ( ضمنا در حال حاضر صبح ها از شبکه اول خانه مادربزرگه داره پخش می شه )

اعتیاد به .... ؟

۱۳۸۵/۱۰/۰۴

حاجی میگفت تو زندگی کلاسی کردی نه زندگی دانشگاهی
اون موقع نمیفهمیدم چی میگه
ولی حالا میبینم راست میگفت
حاجی خیلی میفهمه

۱۳۸۵/۱۰/۰۲

گفته بودم یک روز خواهم رفت
نگفته بودم؟

۱۳۸۵/۰۹/۲۷

صدایی می آید
گوش می کنم
با خود می گویم چیست چنین نجوا گون
در گلویم تلخی کهنه ناگفته ها میسوزاند
در ذهنم تصویری می پیچد
به برم سوالی میشکند
شرم میکنم از ناشکیبی ها
تلخی ام گزنده تر از هر گزنده ای دیواری میشود فرا رویم
اثبات نداشته ها شبحی می شود جلوی چشمهایم
اثبات چه واژه ی غریبی
پیش خود نجوا میکنم
خود غریب ترین واژه ی عالم
صدایی می آید
چشمانم را می بندم
صدا را نمیشنوم
سکوت لبانم را فرا می گیرد
تصویر در ذهنم محو میشود
سکوت باید
صبر باید
جوانه باید
.
.
.
.
.

۱۳۸۵/۰۹/۲۵

سرما خوردگی
دانشگاه
موسیقی همه جوره ( از لینکینگ پارک بگیر تا کورس سرهنگ زاده )
نمره ۴ زدن مو
فوتبال
دوست داشتن همه
انسرینگ تلفن
کمبود پول
جزوه گرفتن و دادن
کتاب همسایه های احمد محمود
تعطیلی کلاس زبان
پروژه های دانشگاه
روزنامه
دوست بازی ( فلسفه ی این با بچه بازی خیلی فرق دارد !!!! )
چرکنویس
مردم توی تاکسی
و
.
.
.
.
.
.
و البته گوز ناشتا
.
.
.
.
.
.
در حال حاضر با اینا زندگیمو سر میکنم.

۱۳۸۵/۰۹/۲۳

سلام شما سیاوش ( به ضم و ) نیستید؟
نه
چرا شما خود سیاوش خان هستید
نه آقا اسم من سیاوش نیست.مزاحم نشید لطفا
خوب نمیخوای آشنایی بدی چرا دروغ میگی زبون روزه؟
آقای محترم اولا که الان ماه رمزون نیست ثانیا دست از سر ما بردار
سیاوش خان اصلا فکر نمیکردم اینجور آدمی باشی
.
.
.
.
.
.
سکوت
.
.
.
.
سکوت به همراه خون دویدن در مویرگهای چشمش
.
.
.
.
.
.
سکوت با شروع لرزش دست
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آخه مرتیکه ی ،×٫¤٪٬٫ - آشغال ـ مادر ¤!٬٫¤٫~ .............
دست از سرم برمیداری یا بزنم ×٪٪٬٫¤٪ ؟
سیاوش خان عصبانی نشید شما جلوی دوربین مخفی هستید.

۱۳۸۵/۰۹/۲۰




به نظرم این تبلیغات جالب میایند :**اولی تبلیغ مدرسه ی آموزش کاراته است

This page is powered by Blogger. Isn't yours?