۱۳۸۵/۰۵/۰۳
مرد آمدن صبح را با نجوای آهسته خورشید بر روی پلک هایش حس کرد
چشمانش را به آهستگی باز کرد.دو سه بار خواست از جایش بلند شود ولی حیفش آمد کمی با خورشید گپ نزند.امروز از وقتی که چشمانش را باز کرده بود مدام این جمله در ذهنش تکرار میشد : اتاق خلوت پاکی است.برای فکر چه ابعاد سادهای دارد!
مرد از جایش بلند شد ٬ هر چه که روی میزش بود را داخل کمد گذاشت و در کمد را بست٬
تابلوهای روی دیوار را برداشت ٬ خواست پوستر روی دیوار را هم بکند که ناخواسته نوشته های روی را خواند :
june 29th
i gotta get in shape now . too much sitting is ruining my body.too much abuse is going on for too long.
from now on there will be 50 pushups each morning,50 pullups.
there will be no more pills.no more bad food.no more destroyers of my body.
from now on will be total organisation.
every muscle must be tight.
با خود گفت وه که چه عالی چه آسمان قشنگی...
چشمانش را به آهستگی باز کرد.دو سه بار خواست از جایش بلند شود ولی حیفش آمد کمی با خورشید گپ نزند.امروز از وقتی که چشمانش را باز کرده بود مدام این جمله در ذهنش تکرار میشد : اتاق خلوت پاکی است.برای فکر چه ابعاد سادهای دارد!
مرد از جایش بلند شد ٬ هر چه که روی میزش بود را داخل کمد گذاشت و در کمد را بست٬
تابلوهای روی دیوار را برداشت ٬ خواست پوستر روی دیوار را هم بکند که ناخواسته نوشته های روی را خواند :
june 29th
i gotta get in shape now . too much sitting is ruining my body.too much abuse is going on for too long.
from now on there will be 50 pushups each morning,50 pullups.
there will be no more pills.no more bad food.no more destroyers of my body.
from now on will be total organisation.
every muscle must be tight.
با خود گفت وه که چه عالی چه آسمان قشنگی...